نمایشگاه صنایع دستی دانشجویان قشقایی شیراز
اين وبلاگ به سهم خود از جنب و جوش و اشتياق دانشجويان در برگزاري اين نمايشگاه قدرداني به عمل مي آورد.
از یکشنبه ۲۹/۱۱/۱۳۹۱ لغایت چهارشنبه ۲/۱۲/۱۳۹۱ از ساعت ۹ تا ۱۸ برگزار می گردد
فارس - شیراز - میدان ارم - دانشگاه شیراز - تالار فجر
منتظر حضور گرمتان هستیم
به امید موفقیت وپیروزی همه دوستان
از ديدگاه روانشناسي چرا به مديريت عمر نيازمنديم؟ چون اگر عمرمان را كه مهمترين، اساسي ترين نعمت زندگي مان است مديريت نكنيم به هدر مي رود و هدررفتن عمر باعث ايجاد مشكلات زير
اهميت مديريت عمر از ديدگاه اسلام
پيامبر گرامي اسلام«ص» مي فرمايد: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» هركس خود را شناخت خدا را شناخت. خدا را شناختن اوج موفقيت و رستگاري هر انساني است. زيرا كسي كه خدا را بشناسد ... .
رسول خدا (ص):
هنگامی که بنده از رختخواب (نرم و) لذیذ بر میخیزد در حالی که خواب چشمانش را فراگرفته است، تا با خواندن نماز شب خشنودی خدا را فراهم کند، خداوند به وجود او بر ملائکه مباهات نموده و میفرماید: آیا نمی بینید که بنده ام از رختخواب لذیذ برای خواندن نمازی که بر او واجب نکرده ام، برخاسته است ؟ گواه باشید که من او را آمرزیدم. (وسائل شیعه ج ۸ ص ۱۵۷)
اهميت مديريت عمر از ديدگاه اجتماعي
چه بسیار به ما آموختند مدیریت سازمان، بنگاه، کسبوکار و بازار کدامند اما، کمتر به ما یاد دادند مدیریت عمر چگونه است؟
چه بسیار به ما آموختند «تامین، تولید، توزیع و فروش» را چگونه اداره کنیم اما، کمتر به ما یاد دادند « عمرمان» را چگونه اداره کنیم.
اين مطالب امانت از سايت استاد دكتر احمد روستا مي باشد.
مهمترين، اساسي ترين، بزرگترين و با اهميت ترين نعمت زندگي ما عمر است. هيچ كس در اين مورد ترديد ندارد و همگان بر اين امر واقف هستند. بدون نعمت عمر هيچ چيز ديگري در اين دنيا براي ما مفهومي ندارد. اگر ما عمر نداشته باشيم چه چيزي مي تواند براي ما مهم باشد؟
سال اول راهنمايي بوديم. تازه از ميان دشت هاي وسيع و كوه هاي سر به فلك كشيده به دبيرستان عشايري آمده بوديم تا درس بخوانيم. زيرا در ميان عشاير دوره راهنمايي و دبيرستان نبود. بايد به چهل نفري شيراز مي رفتيم. خدا رحمت كند استاد بهمن بيگي را.
ما چون تازه به شهر آمده بوديم و دور از خانواده بوديم دلمان تنگ تنگ بود. شبها گريه مي كرديم. برادرم هم با من به دبيرستان عشايري قبول شده بود ولي او بچه ننه تر از من بود. او نتوانست دوام بياورد. او شب و روز گريه مي كرد ولي به ما گفته بودند كه يكي از شماها بايد در شبانه روزي باشيد و دو برادر در يك شبانه روزي نمي پذيرند. خلاصه گريه هاي برادرم نهايتاً كار خود را كرد ولي شايد ما هم كوتاهي كرديم به خاطر اينكه از آن طرف هم تحت فشار بوديم. خلاصه با كمك يكي از اقوام كه در دبيرستان عشايري بود و اكنون پزشك متخصص است او را به آباده فرستاديم و خدا رحمت كند رفتگان شما را، پدر مرحومم خيلي ناراحت شد و ... .
استاد بيژن بهادري كشكولي يكي از بهانه هاي ما براي از بين بردن رنج غربت بود. او بود كه با ديدنش ياد ايل مي افتاديم و نيرو مي گرفتيم. او همه ي انگيزه ما براي ماندن در دبيرستان عشايري بود. بقولي بايد مي مانديم و ترقي مي كريم و از رنج و زحمت هاي بي پايان چوپاني خلاص مي شديم.
با استاد كشكولي، كلاس هنر داشتيم. او براي اينكه ما را مشغول كند داستان هاي عاشقانه شاهنامه فردوسي را برايان تعريف مي كرد. موقعي كه مشغول صحبت مي شد از سنگ صدا بر مي خاست ولي از بچه ها صدايي بلند نمي شد.
دو الي سه جلسه بود كه داستان بيژن و منيژه را تعريف مي كرد. داستان در حال پايان بود و همه در يك خلسه عميق فرو رفته بودند كه صداي محكم استاد به همراه دستي كه بر سينه زد و گفت: «منم بيژن»، همه را غافلگير كرد.
اين خاطره هيچ وقت از ذهنم بيرون نمي رود.
با تشكر از انجمن دانشجويان قشقايي
بیژن بهادری كشكولی متولد ۱۳۰۷ در ایل قشقایی است.او هنر نقاشی را
براساس غریزه شخصی و علاقه شدید ، به طور تجربی آموخته است
تمامی موضوعات و تصاویر مورد علاقه او برگرفته از فضای زندگی ایلی است: