نگرانی مادر را به یاد داری برای خالی نشدن مشک، اشکهایش را نمی شست. چشمهای مادر همیشه خیس ترنم صدای بابا بود. مادر کفش نداشت ولی به وسعت دشت، گون ها را برای من راه می کرد. صدایی لالایی مادر آهنگ سحرناز ایل را اشک آلود می کرد. دعای مادر عرش آسمان شب را نورانی می کرد تا پدر در کوه تنها نماند. مادر ایل ، یک ایل را در دست داشت و برای عظمت ایل دستهارا خاکستر نمی زد....................
تاریخ: پنج شنبه 20 شهريور 1393برچسب:مادر ایل,
ارسال توسط اله کریم عباس نیا
آخرین مطالب